- ميس «لمبتون و سيد ضياء»
نوشته شده توسط : رضا

همزمان با رشد و اعتلاي جنبش دمكراتيك در ايران و تشكيل جبه آزادي كه در مرداد ماه سال 32 صورت گرفت ، نيروهاي ارتجاعي و استعماري در صدد بر آمدند تا با اين روند رو به رشد كه متضمن تهديدهايي جدي براي منافع استعمار بود، مقابله كنند.اولين قطعنامه جبهه آازدي از عموم آزاد يخواهان دعوت كرده بود كه فردي و گروهي بر عليه عوامل ديكتاتوري و ارتجاع مبارزه كنند و زمينه را براي نهضت حقيي آزاديخواه حاضر و آمده سازند. اين قطعنامه كه امضاي اشخاصي نظير جعر پيشه وري، حسيين فاطمي، محيط طباطبايي، ايراج اسكندري و ديگران را در ذيل خود داشت، اهداف اصلي خود را چنين بيان كرده بود :

1-         مبارزه شديد با هر نوع انحراف از اصول قانون اساسي و حكومت ملي از هر شخص با هر مقامي ناشي شود.

2-         قطع ايادي عمال استبداد و ارتجاع از دستگاه اجتماعي.

3-         مجاهده در برانداختن اصول و تشكيلات دوره ديكتاتوري و به دست آوردن مشروطيت حقيقي.

4-         مجاهده در تمركز قواي ملي و وحدت عناصر آزاد يخواه براي تقويت جبه آزادي.[1]

اوضاع جهاني نيز به نفع نيروهاي مترقي تغيير كرده بود. ديگر استعمار پير، تنها قدرت تركتاز جهاني نبود، بلكه سدها و موانعي اين عنان گسيختگي را محدود مي كرد. به همين جهت ارتجاع داخلي و دولت انگلستان كه از پيشرفت نيروهاي مالي و دمكراتيك در كشور و بيداري مردم و ضعف و تزلزل دستگاه دولتي دچار وحشت و هراس شده بودند، نقشه جديدي براي اسارت مردم ايران كشيدند و سياستمدار ورشكسته اي نظير سيد ضياءالدين طباطبايي را مامور اجراي اين نقشه ساختند. بدين منظور، در 8 بهمن 1321 ، مظفرفيروز، فرزند نصرت الدوله فيروز كه به نمايندگي از سوي بعضي جرايد به فلسطين سفر كرده بود، در ده كيلومتري شهر غزه مصاحبه اي با سيد ضياءالدين طباطبايي به عمل آورد و در روزنامه اقدام منتشر كرد.[2] اين مصاحبه، مقدمه برنامه ويژه اي بود كه محافل امپرياليستي مي رفتند تا در ايران پياده كنند و هدف آن ايجاد سدي در برابر پيشرفتهاي احتماي شوروي و نيز جنبش دموكراتيك مردم ايران بود كه اينك خطر آن به طور روز افزوني محسوس مي گرديد. وابستگي سيد ضياء به امپرياليسم انلستان آن قدر آشكار بود كه نيازي به توضيح و تشريح نداشت. سوابق وي پيش از كودتاي سوم اسفند 1299 ، در اجراي اين كودتا، و پس از آن، به حدي وابتسگي او را به اين امپرياليسم نشان مي داد كه جاي شك و ترديد، براي احدي باقي نمي گذاشت. سوابق خانوادگي مظفر فيروز نيز چندان بهتر از او نبود و الحق تجانس كامل ميان مصابحه كننده و مصاحبه شونده وجود داشت و اما چاپ آن در روزنامه اقدام نيز تظاهري بود به اين كه به سيد ضياء رنگ ملي بدهند، چون اين روزنامه خود را طرفدار آلمان و مخالف انگليس و متفقين نشان مي داد. خطوط اصلي برنامه محالف امپرياليسم انگليس درباره سيد ضيا چنين بود :

1-         مرحله زمينه چيني و تهيه مقدمات براي ورود وي.

2-         ورود سيد ضياء همچون قهرمان نجات بخش ايران. اين امر هرماه با موفقيت قاطع سيد ضياء و هواداران او در انتخابات دوره چهاردهم مجلس ميسر مي شد.

3-         مرحله سوم ، تشكيل مجلس است با اكثريت قاطعي از هوادارن سيد ضياء ، تشكيل حزبي كه محور تمام فعاليتهاي او خواهد بود، انتخاب او به نخست وزيري، قبضه كردن تمام كارها در دست خود و منفرد ساختن شاه و غيره.[3]

مرحله اول اين توطئه ظاهراً با همان مصاحبه مظفر فيرز و بحثهاي كه پيرامون آن صورت گرفته بود، تحقق يافته محسوب مي شد. مرحله دوم اين طرح كه عبارت از ورود سيد ضياء به ايران بود، به شكلي صروت گرفت كه حتي براي ساده لوحان نيز ترديدي در عمق وابستگي سيد ضياء به استعمار انگليس باقي نگذاشت. سيد شياء توسط مستر ترات كاردار سفارت كبراي انگليس در تهران به ايران آورده شد و بلافاصله عوامل ارتجاع و قره نوكران استعمار به استقبالش شتافتند، مقدم او را گرامي داشتند و كلماتي نظير منجي و پيشوا نثار قدومش كردند. آنها از كشي پيشواز كردند كه پس از بيست سال ترك وطن، هواي ايران به سرش زده و از فلسطين هجرت اختيار كرده بود تا نيروهاي متلاشي شده و دستگاه از هم گسيخته ارتجاع را سرو سامان بخشد.

خبرگزاري رويتر، ضمن اعلام خبر ورود سيد ضياء به ايران، چنين گفت : مدتي است كه پيشنهادهايي به او داده شده كه به ايران بازگردد و مقام نخست وزيري را اشغال كند. تمام روزنامه ها، خبر بازگشت او را به خط درشت نگاشته، به تمجيد و تحسين وي پرداخته اند و برخي نيز نشوته اند كه آقاي سيد ضياءالدين طباطباييهمواره بين هم ميهنان خويش، دموكرات تمام عيار بوده و علاقه تام و تمامي نست به متفقين دارند.

سيد ضياء كه مدتها از اوضاع واحوال كشور به دور بود، در بازگشت به ايران فعاليت خود را با دفاع از كلاه پوست و حمله به سرپوش لگني (شاپور) شروع كرد و خواستار بازگشت روبند و چاد رو عبا و ردا به نام عنعنات ملي (مفاخر اجدادي) شد. وي به ياري همكاران وهمدستان خود و به پشتيباني صريح و آشكار دولت انگلستان، «حزب اراده ملي» را تشكيل داد و براي فريب افكار عمومي، در لباس وطن پرستي و دفاع از مشروطيت، وارد ميدان مبارزه شد.[4]

د رهمين زمان، حسين مكي با نوشتن مقاله اي تحت عنوان «عمامه اي بودي كلاهي گشتي – ننگ كله دداران كلاهت بازا» عنعنات ملي سيد ضياء را به باد تمسخر گرفت و جلوه هاي مختلفي از اهداف استعماري انگليس را آشكار ساخت كه منجر به توقيف روزنامه آزاد توسط سيهلي شد[5]. انوار خامه اي نيز در انتقاد به جزوه شعائر ملي كه سيد ضياء منتشر كرده بود، مقاله اي تحت عنوان «تعاريج دماغيه» (تحول فكري* در روزنامه رهبر انتشار داد و او را به باد تمسخر و انتقال گرفت.[6]

سيد ضياء براي پيشربرد اهداف خود، اظهارات دوستانه اي هم نثار دولت شوروي مي كرد. وي در مصاحبه با مظفر فيرزو چنين گفت: لنين و روساي انقلاب شوروي، زبانشان مسلكشان و اخلاقشان ايراني نبود ولي آنچه به ايران دادند آنچه براي ايران كردند، در تاريخ هيچ شاه ايران هيچ پيشواي ايران، هيچ نماينده ملس و هيچ نويسنده ايران، براي ايران نكرد.[7]

اما علي رغم همه اين ترفندها، نقشه هاي سيد ضياء با شكست روبرو شد. چرا كه مخالفاتهاي فراواني را عليه خود بر مي انگيخت. يكي از مخالفان عمده او شاه بود كه مي ترسيد سيد ضياء همان بلائي را بر سر او بياورد كه رضا خان بر سر احمد شاه آورد. دومين دشمن خطرناك سيد ضياء ، قوام السلطنه بود كه خود نقشه ديكتاتور شدن در سر مي پرورواند و در نتيجه سيد را رقيب خود مي دانست. سومين دشمن سيد ضياء گروهها و شخصيت هاي آزاديخواه، دمكرات، ملي و طرفتاران مشروطيت واقعي  بودند كه در راس آنها دكتر مصدق قرار داشت. حزب ايران و رهبران آن، از جمله الهيار صالح، دكتر كريم سنجابي و مهندس فريور نيز از اين گروه بودند.

چهارمين گروه مخالف سيد ضياء كه احتمالاً مخالفتش از همه براي سيد ضياء گران تر تمام شد، در درون عوامل وابسته به انگلستان قرار داشت و نماينده آن، حزب سوسياليست همرهان به رهبري مصطفي فاتح رئيس شركت انفت انگليس – ايران بود. در واقع نهادهاي امپرياليستي انگلستان كه در سياست اين كشور در ايران دخالت داشتند، عبارت بودند از :

1-         وزارت خارجه به سرپرستي آنتوني ايدن و سفارت سر ريدر بولارد در ايران

2-          وزارت امور خاورميانه به سرپرستي كيسي عضو كابينه جنگي انگليس كه بيشتر در قاهره به سر مي برد و در مواقع حساس سريعاً به تهران مي آمد و با شاه و نخست وزيران وقت مذاكره مي كرد.

3-          دستگاه نايب السطنه امپراتوري در هندوستان. اين نهاد بيش از يك قرن همواره در تعيين سياست انگليس در ايارن نقش مهمي بر عهده داشته و به تصديق مورخان در جنبش مشروطيت، انعقاد قرار داد 1907 م، قرار داد 1919، كودتاي 1299 و سلطنت رضا شاه، دخالت داشته است.

4-          شركت بريتيش پتروليوم (بي.1ي) و ادارات و تاسيسات و عوامل آن در ايران، كه طبيعتاً منافع اقتصادي – سياسي خاص خود را داشتند و تابع نهادهاي ديگر نبودند.

5-          اداره اطلاعات سفارت انگليس يا ويكتوري هاوس به سرپرستي ميس لمبتون. اين اداره گرچه از لحاظ نامگذاري جزئي از سفارت انگليس محسوب مي شد، اما در واقع نهادي كاملاً مستقل و وابسته به دستگاه تبليغاتي انگلستان بود و احتملاً با انتليجنت سرويس نيز پيوند هايي داشت.

در مرود سيد ضياء و برنامه هاي او ميان اين 5 نهاد توافق وجود نداشت. سه نهاد، يعني وزارت امور خارجه، وزارت امور خاورميانه و نايب السلطنگي هندوستان، او را تاييد مي كردند در حاليكه دو نهاد ديگر يعني بي پي و ويكتوري هاوس با آن ياد دست كم با شكل اجراي آن موافقيت نداشتند. سه نهاد اوليه، وابسته به حزب محافظه كار و در سياست و روشهاي خودگرايش محافظه كارانه داشتند و اين دو نهاد ديگر به ويژه مسئولان اداره اطلاعات شركت نفت و خود ميس لمبتون، متمايل به حزب كارگر يا حزب ليبرال بودند. حزب همرهان سوسياليست هم وابسته به اين دو نهاد بود و به همين دليل با برنامه هاي سيد ضياء مخالف بود و همين امر عامل موثري در شكست سيد ضياء شد، چون عده اي از هواداران او را در مجلس مردد و متزلزل كرد و نتوانستند به طور قاطع از او حمايت كنند.

از مجموعه مطالبي كه در مورد سيد ضياء و نحوه ارتباط و همكاري وي با جناحهاي مختلف استعمار انگليس ذكر شد، خوانننده واقع بين در پي يافتن پاسخي براي اين مطلب است كه چرا لمبتون و اداره مرتبط وي، حداقل با شكل اجراي برنامه اي كه منجر به قدرت يافتن سيد ضياء مي شود ، مخالف بوده است. متاسفانه نگارنده علي رقم كنكاش در منابع وو اسناد ، نتوانست به دليل قابل اعتمادي ست يابد اما با توسل به اين اصل كلي كه امپرياليسم حتي در شل كهن و كلاسيك خود يكپارچه نبوده است و نيست بلكه جناحهاي مختلف و نظر گاههاي مختلفي در درون آن وجود دارد، شايد بتواند به مسئله فوق پاسخ گفت.

واقعيت اين است كه هدف امپرياليسم واحد است، ولي در شك لاجراي آن همواره نظر گاههاي كارشناس مختلف و گاه متضادي مطرح شده است. كما اين كه كودتاي 28 مرداد بخشي از استعمار انگليس بادلايل خاصي كه داشت مخالف كودتا و سقطو حكومت مي بود و اين همه را نه براي سعادت ملت ايران، بلكه براي پيشربرد صحيح تر و قعلمي تر ماجرا مي دانتس. در واقع سيد ضياء نيز خانم لمبتون با شناختي كه از نيروهاي مالف سيد ضياء ، اعم از دربار و شخص شاه، قوام السلطنه ، نيروهاي ملي و دكتر مصدق و حزب توده داشت، به نيكويي مي دانست كه نمي تواند اين هدف را تحقق بخشد و به همين جهت با اجراي اين طرح مخالفت مي كرد. بررسي جامعه شناسانه و تاريخي خانم لمبتون وي را به اين واقعيت سوق داده بود كه در صورت اجراي طرح، چيزي جز رسوايي و بي آبرويي نصيب دولت متبوعش نخواهد شد و به همين دليل با آن مخالفت مي كرد، اما جناحهاي رقيب وي رد انگليس، قدرت بيشتري داشتند و به اجراي طرحي كه ناكام ماند، مبادرت ورزيدند.



[1] - دماوند، شماره 9، دوم مرداد 1322.

[2] - جامي، گذشته چراغ راه آينده است، پژوهش گروهي، نيلوفر ، تهران، 1362، ص 6-185.

[3] - خامه اي، انور، پيشين، ص 78.

[4] - جامي، گذشته چراغ راه آنيده، ص 186.

[5] - رجوع شود به: مكي، حسين، خاطرات سياسي، علمي، تهران 1368، ص 17-13.

[6] - خامه اي، انور، پيشين، ص 87-86.

[7] - اقدام ، شماره 166، هشتم بهمن 1321.





:: بازدید از این مطلب : 17
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 تير 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: